پنجشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۵

مرگ بده ولي براي همسايه؟

درست چند روز پس از مرگ صدام چند خطي نوشتم. هاج و واج آن موقع توي وبلاگ‏ها مي‏گشتم و سينه‏هاي سپر شده و گردن‏هاي برافراشته را مي‏ديدم كه يكي پس از ديگري مخالف اعدام او بودند چون اعدام يك مجازات انساني نيست. حرفشان درست بود اما آن موقع هم نوشتم كه صدام 12 وكيل داشت آيا اينان در مخالفت با اعدام در داخل هم چنين سينه سپر مي‏كنند و از مخالفت خود با اعدام سخن مي‏گويند؟
شنبه‏زهي را كه در زاهدان اعدام كردند چند روزي صبر كردم. گشتي زدم اما نه زياد ولي كمتر يافتم. كم كم كم. به دنبال آن بودم كه ببينم چند نفري از آن انبوه مخالفان اعدام براي صدام باز هم با اجراي حكم اعدام مخالفت كنند. آخر دو دوتا چهارتا مي‏كردم كه همه كشته‏شدگان حادثه تروريستي زاهدان به اندازه جنگ نبودند، پس در بدبينانه‏ترين حالت شنبه‏زهي اگر بمب‏گذار باشد قطعا در آن حادثه تروريستي به اندازه جنگ ايران و عراق آدم كشته نشده پس او بايد منفورتر از صدام نباشد! اما ظاهرا اين تحليل درستي نبود!
وقتي زمان رسيدگي قضايي از تشكيل دادگاه تا صدور حكم و تاييد و اجراي آن را كه بيش از دو روز طول نكشيد ديدم حيرت كردم، دستگاه قضايي چنين هنري دارد و گاه رسيدگي به پرونده‏هايي سال‏ها شايد طول بكشد؟ بعد با خودم چند خبر اخيري كه در مطبوعات نيز منعكس شده يادم آمد، معمولا هم زنان محكوم به اعدام، در شرايط روحي خاصي و يا بعضي هم مدعي شده‏اند كه زير فشار اعترافي كرده‏اند و پس از گذر زمان آن اعترافات را ناشي از شرايط خاص روحي خود عنوان كرده‏اند و همه را تكذيب. اين واقعيتي است. وقتي از همه جا آزرده باشي و به آخر خط رسيده باشي، چه چيزي شيرين‏تر از مرگ اما وقتي عقلاني فكر مي‏كني شيريني زندگي دوباره خود را نشان مي‏دهد. دوباره اميد از دست رفته بر مي‏گردد اين بار در آخر خط تلاش مي‏كني كه برگردي. اين شرايط در زندگي روزمره هم ممكن است سراغ هر كس بيايد. خودكشي تلاشي براي رهايي است اما بخشي از كساني كه خودكشي‏شان شكست مي‏خورد با علاقه به زندگي بر مي‏گردند.
ناپسند بودن ترور نياز به توضيح ندارد؛ تروريسم ويران كننده است و مذموم خواه برج‏هاي دوقلو را هدف بگيرد در آمريكا؛ خواه هر روزه در عراق جوي خون جاري كند و خواه در ايران باشد و افرادي عادي را بكشد يا نيروهاي نظامي را. جايي ممكن است بحث خرابكاري بدون آسيب زدن به انسان‏ها باشد بر اثر اعتراض و گاهي اعتراض و تروريسم در هم مي‏آميزد كه دومي غير انساني است و ناپسند، اولي ممكن است با استدلالات صورت گرفته قابل دفاع هم باشد. پس اينجا بحث دفاع از تروريسم مطرح نيست چرا كه اگر آنها كه با هيئت حاكمه به شدت مخالفند خود را جاي كشته‏شدگان بر اثر انفجار در زاهدان بگذارند نمي‏توانند اين حركت را تاييد كنند.
بحث دفاع از يك عمل تروريستي نيست، بحث كاهش خشونت است. ترور... اعدام... ترور مجدد... اعدام مجدد... اين چرخه را ممكن است انتهايي نباشد. همه آن 18 نفري (اگر درست گفته باشم) كه كشته شدند انسان بودند و حق زندگي داشتند اما چرا بايد قرباني يك حركت تروريستي شوند كه روح هر انساني را آزرده مي‏كند. چرا بايد گروه جندالله بنا بر آنچه در سايت‏هاي خبري منتشر شد اعلام كند وقتي جلوي هر گونه اعتراض و انتقاد مسالمت‏آميزي بسته به خود حق مي‏دهد كه چنين جان انسان‏هايي را بگيرد؟ چرا چنين شتابزده بايد متهمي اعدام شود؟ پس وكيلش چكاره است كه اعتراض كند و مگر زمان براي اعتراض بيست روزه نيست؟ اينها سوال‏هايي است كه يا بين افراد مطرح مي‏شود يا در ذهن افراد ممكن است مرور شود بدون يافتن جوابي. تسريع در اعدام آن متهم به اعدام كه مجرم شناخته شد شايد براي ايجاد احساس امنيت باشد اما سوال اينجاست كه بحث امنيت و احساس امنيت و عدالت قضايي ارتباط تنگاتنگي با هم دارند. يكي كه بلنگد ديگري هم به تبع آن مي‏لنگد. عدالت قضايي ايجاب مي‏كند كه همه شرايط لازم از جمله زمان لازم براي دادرسي عادلانه و اعتراض به احكام آن فراهم باشد و بر طبق قانون و نه سليقه طي شود.
به اين نيز كاري نداريم؛ بحث بر مرگ را براي همسايه بد ديدن است. آنچه از شنبه‏زهي به عنوان يكي از بمب‏گذاران در رسانه‏ها منتشر شد، انساني است كه فقر و بي‏سوادي او را به هر كاري كشانده از دزدي تا آدمكشي. اين كه چقدر او مقصر است و چقدر جامعه بحثي است كه ساعت‏ها مي‏توان راجع به آن بحث كرد اما نمي‏توان چشم بست و يكسره او را مقصر دانست، در اين كه فقر را مي‏توان به عنوان عامل موثر در انجام بزه و جرم قلمداد كرد در پي نفي يا اثبات آن نيستم اما بي‏شك فقر او در عدم امكان تعيين وكيلي خبره برايش نقش داشته و بي‏سوادي‏اش در ناآشنايي با قانون. نكته آن است كه آيا اعدام او مي‏تواند به فقر و فلاكت و بي‏سوادي پايان دهد؟ به ترور چه؟ آيا همه اعدام‏هاي قاچاقچيان مواد مخدر تاثيري در ساليان گذشته تاثيري در كاهش قاچاق اين مواد داشته است؟ اين را بايد در نظر داشت كه وجود اعدام مي‏تواند خود مشوقي باشد براي دست زدن به چنين جرم‏هايي از سوي افرادي كه در فقر و فلاكت اسيرند، يا به پول‏هاي هنگفتي مي‏رسند و يا كشته و يا اعدام مي‏شوند در هر دو صورت از اين زندگي نكبت‏بار نجات پيدا مي‏كنند. اين نكته بسيار مهمي است كه به اعدام به عنوان يك عامل پيشگيري نگاه نكنيم.