پنجشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۵

به كجا چنين شتابان؟

خبر تجمعات پياپي و اعتراضات مداوم فرهنگيان به پايين بودن حقوق خود و برخورداري از يك زندگي انساني و يا حتي خبر راديو فردا كه به خشونت كشيده شدن تجمع امروزشان را داده بود اگر نشنيده‏ايد مهم نيست؛ اين خبر را بخوانيد: "ميوه قسطي براي معلمان"
اگر خبر از دستگيري بيش از 30 فعال زن در مقابل دادگاه انقلاب در دو سه روز پيش نداريد مهم نيست و اگر امروز هم خبرها را مبني بر ضرب و شتم تجمع كنندگان به مناسبت 8 مارس نشنيده‏ايد هيچ هراسي به خود ندهيد چون قرار است از سال ديگر دولتيان براي بررسي وضعيت زنان جهان و براي كمك به دستيابي به مطالباتشان همه تلاش خود را بكند كه از تبعيض نجات پيدا كنند.
اگر مي‏بينيد كه ديگه صداي اعتراضي چنداني نسبت به كمبود فضاي آموزشي نمي‏شنويد و در عوض بوهاي رقيق هسته‏اي در كوچه شما به مشام مي‏رسد احساس شادي نكنيد؛ 400 هزار دانش آموز ترك تحصيل‏كرده رفته‏اند از بازار هر كدام يك سير هسته قيصي و زردآلو خريده‏اند و دارند در خانه‏شان تنده بوداده درست مي‏كنند. باشد كه آنها هم دانشمند هسته‏اي با سن زير 14 سال شوند. آمين يا رب العالمين.
از مشكلات معيشتي معلمان كه بگذريم به نظر مي‏رسد حركتي چون فروش ميوه قسطي به معلمان نه تنها لطف به اين قشر نيست كه مصداق بارز تحقير، توهين و زير سوال بردن كرامت انساني آنان است. جامعه‏اي را به تصوير مي‏كشد كه آموزگاران و فرهنگ‏سازان آن موجوداتي مفلوك‏اند كه مصداق هر ترحمي هستند، تصور كنيد از اين پس دانش‏آموزان كم سني كه براي معلمشان دلسوزي مي‏كنند كه به چنان وضعي افتاده‏اند كه قدرت خريد ميوه هم ندارند و روز معلمي را در نظر بگيريد كه دانش آموزي براي او يك كيلو سيب يا پرتقال هديه بياورد؛ عكس العمل در برابر چنين خرد شدني چه مي‏تواند باشد؟
برخوردهاي صورت گرفته با فعالان زن از جهت ديگري قابل انتقاد است. زنان در جامعه ما انسان‏هاي بي‏پناهي هستند. همه اميد آنها براي برخورداري از حداقل حقوق‏شان به پشتوانه قدرت نهادهاي مجري قانون است، اگر آنها نيز با زنان چنين برخورد كنند از اين پس به كجا مي‏توانند اميد داشته‏باشند كه براي مظالمي كه بر آنها رفته شكايت كنند؟ از طرف ديگر وقتي ديگراني در جامعه زنان را اينچنين بدون پناه مي‏بينند آيا آن را مجوزي براي ظلم بيشتر به زنان و دختران تصور نمي‏كنند؟
و به نظر شما اگر سالي 400 هزار دانش آموز آن هم در مقطع ابتدايي و راهنمايي ترك تحصيل كنند به حال چنين مملكتي چه بايد كرد؟ مسلما همه اين افراد كند ذهن نبوده‏اند و اصولا بيشتر ترك تحصيل‏ها هم بايد در مقطع دبيرستان با توجه به سختي دروس و يا جذب شدن در بازار كار صورت بگيرد اما واقعا چنين محروميت گسترده‏اي از تحصيل چه مي‏تواند باشد؟ فقر قطعا يكي از علل عمده آن مي‏تواند باشد اما چه علل ديگري مي‏تواند داشته‏باشد؟ اين خبر به حد كافي دردناك هست كه رسانه‏ها به راحتي از كنار آن نگذرند.