اين را ميخواستم مدتها پيش بنويسم، برخي دوستان ميگفتند آبروداري کن و ننويس، آخر چقدر ميتوان در شب، عينک دودي زد و فيگور خوش تيپي گرفت؟
يکي از راههاي مخاطب شناسي آثار فرهنگي، زير نظر گرفتن مخاطبان و تقاضا کنندگان آن در محل عرضه چنين آثاري است. چند سال پيش تصميم گرفتم بيشتر در زمينه مطبوعات اين تجربه را بکنم تا به مخاطبان و نوع سليقه آنان از نزديک پي ببرم. از حرف و تحقيقات صورت گرفته که بگذريم آدم بايد يک چيزهايي را تجربه کنند تا به آن ايمان بياورد. چند ماهي روزي سه، چهار ساعت وقت ميگذاشتم جلوي دکههاي روزنامهفروشي و بعضي وقتها کتابفروشي. البته نتايجي که به دست آوردم چنان اثرگذار بود که وقتي به مخاطبان رسانهها فکر ميکنم انگيزهام به زير صفر ميرسد. مثلا هنوز خبر توقيف اين همه نشريه که سالهاست توقيف شدهاند را بعضيها ندارند و سراغ آنها را ميگيرند. يادم اين جور مواقع ياد قصه "اصحاب کهف" ميافتد. مثلا همين پارسال يکي سراغ کيهاني را ميگرفت که محمد خاتمي سردبيرش است!
با هدفي که گفتم اين تحقيق را براي خودم شروع کردم اما چند ماهي که گذشت با تکرار شدن برخي چهرهها و اعمال و گفتار و تناقضات رفتاري و گفتاري آنها علاقهمند شدم رفتار آدمها را زير نظر بگيرم در بلند مدت. اين زيرنظر گرفتن با اون زيرنظر گرفتن فرق داره، فکر نکني زاغ سياه آدمها را چوب ميزدم! ظرف دو سه سال اخير به يک نتيجه جالبي رسيدم، يعني با چشم خودم قشنگ ديدم که مردم دارند جنون پيدا ميکنند (البته صحيحترش اينه که جنون پيدا کردهاند)، رسما دارند ديوانه ميشوند. حالا ممکنه که بعضي صداي خر و گاو و الاغ از خودشان دربياورند يا کارهاي غيرمتعارفي کنند که پي ببريم آنها ديوانهاند اما ديوانههاي خاموش چه؟ آنها که بر اثر فشارهاي مختلف چه اقتصادي، چه سياسي، چه اجتماعي و... بدون آنکه خود حس کنند بدين سو در حرکتاند. مثلا ديوانههاي شيک پوش، ديوانههاي باسواد، ديوانههاي فلان... اولش اين قضيه برايم جالب بود، اما کمي بعد به تلخي گراييد، در زير پوسته آراسته و به تعبيري چهره نوسازي شده جامعه چه آفت سياهي ريشه ميدواند؟ يک وقتهايي فکر ميکنم همه اين رفتارهاي غير انسانيمان ناشي از بيفرهنگيمان نيست، بخشي از آن به مشکلات روحي و روانيمان ميرسد؛ بخصوص آزار دادن ديگران. چند بار رفتار تازهاي در همراهان ماشين عروس ديدم، به جاي اينکه يک موسيقي خوب بگذارند و برقصند که هم خودشان شاد شوند و هم ديگران را شاد کنند، برخي دختران و زنان سرشان را از شيشه ماشين بيرون ميآورند و چنان جيغهاي فجيعي ميکشند که کسي که ماشين عروس را نديده فکر ميکنه حادثهاي رويداده. يا مثلا موقع رد شدن از خيابان اگر دقت کني حتي اگر روي خط کشي عابر پياده باشي، وسايل نقليه اگر ببينند کسي در حال رد شدن از خيابان است به جاي کاهش سرعت، سرعتشان را زيادتر ميکنند طوري که يک لحظه فکر ميکني طرف بيمه دارد و فرقي نداره برايش که بزند يا نزند، از آن طرف موتورها هم جالباند از اين فرصت براي ويراژ دادن و ترساندن عابر استفاده ميکنند و احيانا جلوي پايش يک ترمز محکم ميکنند با آن صداي ناهنجارش که عابر يک متر به هوا بپرد. البته خيليها براي خنده اين کار را ميکنند بعضيها هم از روي عادت، اما مهم آن است که کسي تا مشکلات روحي رواني نداشته باشد اين چنين نميکند. از اين رفتارها زياد است فقط کافيه کمي به آن دقت کنيم.
***
زندگي و نشست و برخاست با کساني که دو سه تختهشان کم است، [...]خلها و مجانين و موفقون هم عالمي دارد و زيباست، مخصوصا کساني که خداداده کم دارند، لذت ميبرم از صحبت با اينها چرا که توي حرفهايشان صداقت و صميميتي وجود داره که توي حرفهاي ديگران نيست. تازه تحليلهايشان هم به واقعيت نزديکتره، دليلش هم اينه که حرفشان را رک و پوست کنده ميزنند نه هزار پهلو. با اينجور آدمها زياد دم خورم، شايد هم دارم تمرين ميکنم براي زندگي در جامعه ديوانهي ديوانهي ديوانه. خلاصه يا ما به تور مجانين و موفقون ميخوريم يا آنها به تور ما. خلاصه يا آنها ما را پيدا ميکنند يا ما آنها را. تازه که با يک رقم ديگه ديوانگان هم ارتباط حسنهاي دارم؛ ديوانگان عاقل يا عاقلان ديوانه. کساني که عقلشان کار ميکند، اما وقتي خودشان، تمايلات و خواستهها و اعتقاداتشان را با ساير مردم مقايسه ميکنند به اين نتيجه ميرسند که اکثر مردم درست ميانديشند و آنها ديوانهاند. چند وقت پيش با يکي از اين افراد که مطالعات فلسفي خوبي دارد صحبت ميکرديم، آخرش پرسيد که فکر نميکنم که ديوانه باشد؟ جوابش دادم که تا حالا فکر ميکردم خودم ديوانهام حالا که ميبينم ديوانهتر از خودم هم پيدا کردهام به خودم اميدوار شدم. خلاصه ميخواستم بگم ما با هر دو رقم ديوانه دم خوريم.
اتفاقا امروز به يکي از رفقا گفتم که چرا يک مدت بهش شک کردهبودم. او هم اين چيزهايي را که بالا گفتم اگه بخونه تاييد ميکنه. يک چند جلسهاي که راجع به اين مسائل حرف زديم شک کردم نکنه تحقيقي چيزي راجع به ديوانهها و مجانين در دست تهيه داره آمده سراغ ما به عنوان رئيس ديوانهها. ديگه موفقيت که شاخ و دم نداره.
اين هم دو گفتار از منظومه گفتارهاي خودم در اين باب: "اولئک هم الموفقون" و "ان الله يحب الموفقون و انت من الموفقون". آخر عمريه ببين کارمون به کجا کشيده.
ولي چقدر دلم ميخواهد کسي راجع به بخش اول اين مطلب، آن آفت سياه بگه که اشتباه ميکنم.
دوشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۵
دنياي ديوانه ديوانه ديوانه
نوشته شده توسط: حامد متقي در ساعت ۴:۰۰ بعدازظهر
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|