دوشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۵

دنياي ديوانه ديوانه ديوانه

اين را مي‏خواستم مدت‏ها پيش بنويسم، برخي دوستان مي‏گفتند آبروداري کن و ننويس، آخر چقدر مي‏توان در شب، عينک دودي زد و فيگور خوش تيپي گرفت؟
يکي از راه‏هاي مخاطب شناسي آثار فرهنگي، زير نظر گرفتن مخاطبان و تقاضا کنندگان آن در محل عرضه چنين آثاري است. چند سال پيش تصميم گرفتم بيشتر در زمينه مطبوعات اين تجربه را بکنم تا به مخاطبان و نوع سليقه آنان از نزديک پي ببرم. از حرف و تحقيقات صورت گرفته که بگذريم آدم بايد يک چيزهايي را تجربه کنند تا به آن ايمان بياورد. چند ماهي روزي سه، چهار ساعت وقت مي‏گذاشتم جلوي دکه‏هاي روزنامه‏فروشي و بعضي وقت‏ها کتاب‏فروشي. البته نتايجي که به دست آوردم چنان اثرگذار بود که وقتي به مخاطبان رسانه‏ها فکر مي‏کنم انگيزه‏ام به زير صفر مي‏رسد. مثلا هنوز خبر توقيف اين همه نشريه که سال‏هاست توقيف شده‏اند را بعضي‏ها ندارند و سراغ آنها را مي‏گيرند. يادم اين جور مواقع ياد قصه "اصحاب کهف" مي‏افتد. مثلا همين پارسال يکي سراغ کيهاني را مي‏گرفت که محمد خاتمي سردبيرش است!
با هدفي که گفتم اين تحقيق را براي خودم شروع کردم اما چند ماهي که گذشت با تکرار شدن برخي چهره‏ها و اعمال و گفتار و تناقضات رفتاري و گفتاري آنها علاقه‏مند شدم رفتار آدم‏ها را زير نظر بگيرم در بلند مدت. اين زيرنظر گرفتن با اون زيرنظر گرفتن فرق داره، فکر نکني زاغ سياه آدم‏ها را چوب مي‏زدم! ظرف دو سه سال اخير به يک نتيجه جالبي رسيدم، يعني با چشم خودم قشنگ ديدم که مردم دارند جنون پيدا مي‏کنند (البته صحيح‏ترش اينه که جنون پيدا کرده‏اند)، رسما دارند ديوانه مي‏شوند. حالا ممکنه که بعضي صداي خر و گاو و الاغ از خودشان دربياورند يا کارهاي غيرمتعارفي کنند که پي ببريم آنها ديوانه‏اند اما ديوانه‏هاي خاموش چه؟ آنها که بر اثر فشارهاي مختلف چه اقتصادي، چه سياسي، چه اجتماعي و... بدون آنکه خود حس کنند بدين سو در حرکت‏اند. مثلا ديوانه‏هاي شيک پوش، ديوانه‏هاي باسواد، ديوانه‏هاي فلان... اولش اين قضيه برايم جالب بود، اما کمي بعد به تلخي گراييد، در زير پوسته آراسته و به تعبيري چهره نوسازي شده جامعه چه آفت سياهي ريشه مي‏دواند؟ يک وقت‏هايي فکر مي‏کنم همه اين رفتارهاي غير انساني‏مان ناشي از بي‏فرهنگي‏مان نيست، بخشي از آن به مشکلات روحي و رواني‏مان مي‏رسد؛ بخصوص آزار دادن ديگران. چند بار رفتار تازه‏اي در همراهان ماشين عروس ديدم، به جاي اينکه يک موسيقي خوب بگذارند و برقصند که هم خودشان شاد شوند و هم ديگران را شاد کنند، برخي دختران و زنان سرشان را از شيشه ماشين بيرون مي‏آورند و چنان جيغ‏هاي فجيعي مي‏کشند که کسي که ماشين عروس را نديده فکر مي‏کنه حادثه‏اي روي‏داده. يا مثلا موقع رد شدن از خيابان اگر دقت کني حتي اگر روي خط کشي عابر پياده باشي، وسايل نقليه اگر ببينند کسي در حال رد شدن از خيابان است به جاي کاهش سرعت، سرعتشان را زيادتر مي‏کنند طوري که يک لحظه فکر مي‏کني طرف بيمه دارد و فرقي نداره برايش که بزند يا نزند، از آن طرف موتورها هم جالب‏اند از اين فرصت براي ويراژ دادن و ترساندن عابر استفاده مي‏کنند و احيانا جلوي پايش يک ترمز محکم مي‏کنند با آن صداي ناهنجارش که عابر يک متر به هوا بپرد. البته خيلي‏ها براي خنده اين کار را مي‏کنند بعضي‏ها هم از روي عادت، اما مهم آن است که کسي تا مشکلات روحي رواني نداشته باشد اين چنين نمي‏کند. از اين رفتارها زياد است فقط کافيه کمي به آن دقت کنيم.
***
زندگي و نشست و برخاست با کساني که دو سه تخته‏شان کم است، [...]خل‏ها و مجانين و موفقون هم عالمي دارد و زيباست، مخصوصا کساني که خداداده کم دارند، لذت مي‏برم از صحبت با اينها چرا که توي حرف‏هايشان صداقت و صميميتي وجود داره که توي حرف‏هاي ديگران نيست. تازه تحليل‏هايشان هم به واقعيت نزديک‏تره، دليلش هم اينه که حرفشان را رک و پوست کنده مي‏زنند نه هزار پهلو. با اين‏جور آدم‏ها زياد دم خورم، شايد هم دارم تمرين مي‏کنم براي زندگي در جامعه ديوانه‏ي ديوانه‏ي ديوانه. خلاصه يا ما به تور مجانين و موفقون مي‏خوريم يا آنها به تور ما. خلاصه يا آنها ما را پيدا مي‏کنند يا ما آنها را. تازه که با يک رقم ديگه ديوانگان هم ارتباط حسنه‏اي دارم؛ ديوانگان عاقل يا عاقلان ديوانه. کساني که عقلشان کار مي‏کند، اما وقتي خودشان، تمايلات و خواسته‏ها و اعتقاداتشان را با ساير مردم مقايسه مي‏کنند به اين نتيجه مي‏رسند که اکثر مردم درست مي‏انديشند و آنها ديوانه‏اند. چند وقت پيش با يکي از اين افراد که مطالعات فلسفي خوبي دارد صحبت مي‏کرديم، آخرش پرسيد که فکر نمي‏کنم که ديوانه باشد؟ جوابش دادم که تا حالا فکر مي‏کردم خودم ديوانه‏ام حالا که مي‏بينم ديوانه‏تر از خودم هم پيدا کرده‏ام به خودم اميدوار شدم. خلاصه مي‏خواستم بگم ما با هر دو رقم ديوانه دم خوريم.
اتفاقا امروز به يکي از رفقا گفتم که چرا يک مدت بهش شک کرده‏بودم. او هم اين چيزهايي را که بالا گفتم اگه بخونه تاييد مي‏کنه. يک چند جلسه‏اي که راجع به اين مسائل حرف زديم شک کردم نکنه تحقيقي چيزي راجع به ديوانه‏ها و مجانين در دست تهيه داره آمده سراغ ما به عنوان رئيس ديوانه‏ها. ديگه موفقيت که شاخ و دم نداره.
اين هم دو گفتار از منظومه گفتارهاي خودم در اين باب: "اولئک هم الموفقون" و "ان الله يحب الموفقون و انت من الموفقون". آخر عمريه ببين کارمون به کجا کشيده.
ولي چقدر دلم مي‏خواهد کسي راجع به بخش اول اين مطلب، آن آفت سياه بگه که اشتباه مي‏کنم.