سه‌شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۵

سقوط

يک هواپيماي ديگر سقوط کرد، بر طبق اخبار هنوز ارتفاعي نگرفته بود که سقوط کرد، اصلا مگر سقوط کردن نياز به ارتفاع گرفتن دارد. مي‏شود به اوج نرسيد و سقوط کرد آخر هر سرازيري که سربالايي نداشته. شايد هم سربالايي و اوجي بوده، شايد هم نبوده اصلا مهم نيست، مهم سقوط است؛ سقوط اخلاقي، سقوط ارزش انساني، سقوط علمي، سقوط اعتقادي، سقوط اجتماعي، سقوط امنيت، سقوط اميد به زندگي، سقوط فرهنگ و...
مهم نيست بر سر سربالايي داشتن و اوج گرفتن گذشته با هم جدل کنيم که آيا بوده يا نه، اينکه ما ملت متمدن و بافرهنگي بوديم يا نه که بعيد مي‏دانم از اول هم بوده باشيم، مهم آن است که جلوي دماغ‏مان را نگاهي کنيم و کمي جلوتر از آن را. در ميان کشورهاي جهان در زمينه خودکشي، اعدام، مرگ و مير ناشي از تصادفات جزو کشورهاي قهرمانيم. اگر در زمينه قتل نيز مقايسه‏اي صورت گيرد بعيد به نظر مي‏رسد جزو قهرمانان نباشيم! از نظر توليد آثار فرهنگي و نيز مصرف آن که از آخر قهرمانيم! در زمينه آزادي بيان و اطلاع رساني که رسما از آخر قهرمانيم! در ميزان جرم و بزه هم بايد چنين روندي برقرار باشد، آمار رسمي را مبني بر تشکيل 9 ميليون پرونده قضايي در يک سال ببينيد، اگر در هر پرونده به طور متوسط 3 نفر اختلاف داشته باشند، 27 ميليون نفر طرفين پرونده‏هاي قضايي را تشکيل مي‏دهد چيزي نزديک به نيمي از جمعيت ايران، خيلي از اختلاف‏ها هم که ريش سفيدانه حل مي‏شود و خيلي‏ها هم حتما از روي تنبلي اختلاف‏ها را پيگيري نمي‏کنند و اگر آدمي بخواهد چنين مواردي را کنار هم بچيند آنقدر هست که در حافظه باقي نماند. اما نوشتنش و گفتنش چه خاصيت که "من آنم که رستم بود پهلوان"! ما در يک ميليارد قرن پيش چنان پيشرفته بوديم که بچه‏هامون با ستاره‏ها "يه قل دو قل" بازي مي‏کردند!
اما از اين سقوط‏هاي پي در پي که بگذريم که شايد علتش اين باشد که هميشه آسان‏ترين راه انتخاب کرده‏ايم، به سقوط پشت سر هم هواپيماها مي‏‏رسيم که آن هم انگار قراره به مرز قهرماني برسه، شايد هواپيماهاي روسي هم شد قهرمان کاهش جمعيت کره زمين! خبرنگار، سپاهي، ارتشي، مردم عادي، وکيل، وزير همه از وسط آسمان مي‏افتند و جزغاله مي‏شوند و ما مي‏مانيم و نظاره مي‏کنيم باز يکي ديگه، و دوباره يکي ديگه و به جاي اينکه هر بار چنين حوادث دلخراشي به چاره بنشينيم تا وقوع آن را به حداقل برسانيم، وقوع‏شان شدت مي‏گيرد و جالب‏تر آن که خريد ارابه‏هاي مرگ نيز - همان لگن‏هاي پرنده روسي - بيشتر مي‏شود. يک بار بياييم خودمان را جاي خانواده اين افراد که جان خود را از دست مي‏دهند قرار بدهيم، همه اينها مثلا انسان‏اند!!! چرا بر اثر تکرار همه بي‏تفاوت شديم؟