پنجشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۵

اطلاع رساني شفاف نهادهاي مدافع حقوق بشر ضرورت يا ظاهرسازي؟

امروز عماد الدين باقي آمده بود قم. صبح سخنراني داشت در همايش مشروطه. حوالي غروب موفق به ديدنش شدم. يحتمل از دست خلق الله پناهنده شديم به ماشين! شايد يک ساعت و نيمي صحبت شد با آنکه مي‏خواست زودتر برود در جاده به شب نخورد؛ راجع به انجمن دفاع از حقوق زندانيان و انجمن پاسداران حق حيات، صحبت از عده‏اي رفت که دوست دارند همه چيز را به جاي عمل با جنجال‏گري حل کنند، با شعاري سخن گفتن معجزه کنند و اين نشدني است و البته دل پري داشت از دست برخي آدم‏ها. همان آدم‏هايي که همه چيز را يک شبه آن هم با پنج کلمه حرف مي‏خواهند حل کنند و صبح دوباره همان را تکرار مي‏کنند و شب هم. دور و برمان پر است از اين جور افراد.
يک قضيه‏اي را گفت که تحت تاثير قرار گرفتم. شايد از نقلش ناراحت شود اما ديدم شايد تاکيدش اينجا لازم باشد. نقل مي‏کرد که همسرش مي‏گفته زماني که باقي زندان بود، يک زنداني داشتند اما حالا که او آزاد است، زندگي‏شان زندان شده؛ پيگيري کار اين زنداني، صحبت کردن راجع به آن زنداني. به فکر فرو رفتم، زندانبانان نيز همه‏شان کارشان برايشان عادت نمي‏شود، آنها که شغل‏شان زندانباني است. فکر مي‏کردم وقتي بحث پيگيري و دفاع از زندانيان و حقوق‏شان باشد، حتي اگر عادت نيز بشود، اما عواطف و احساسات و حتي روحيه آدمي را سخت تحت تاثير قرار مي‏دهد؛ بايد خود را جاي تک تک زندانيان و خانواده‏هايشان قرار دهي. براي احقاق حقوقشان تلاش کني و در ذهنت با آنان و در خارج از محيط ذهني با خانواده‏هاي آنان زندگي کني. اين نوع زندگي هم البته پر رنج است.
انتقاد مي‏کردم راجع به اطلاع رساني ضفيف‏شان. بحث عدم شفافيت را هم که در اين مطلب نوشته بودم گفتم که آنجا چون گنگ به کار رفته بود، اينجا تاکيد کنم که منظور پنهان‏کاري نيست که معمولا چيزي براي پنهان کردن وجود ندارد. بحث بر سر اين است که ديگراني که از بيرون پيگيري مي‏کنند حق دارند بخشي از فعاليت‏ها و گردش کار پرونده‏ها و پيگيري‏هاي يک نهاد حقوق بشري مثل انجمن دفاع چيست، چون نمي‏توان به صرف چند تا خبر يا اطلاعيه قضاوت درستي داشت. اگر تاکيد داريم دفاع از حقوق بشر را به صورت يک فرهنگ دربياوريم بايد هم گفته‏ها و هم عمل خود را در معرض قضاوت ديگران قرار دهيم. تا ديگران را نيز همراه کنيم. اين ظاهرسازي نيست. مخاطب بايد ببيند که وقتي بحث دفاع از حقوق بشر مي‏شود، ديگر بحث درجه بندي شهروندان نيست و هر کسي شايسته برخورداري از آن است، حال مي‏خواهد فردي صاحب نام باشد يا کارگري بي‏سواد که توي هفت تا آسمان يک ستاره هم ندارد. اين اطلاع رساني باعث مي‏شود که برخي که ممکن است امروز منصبي نيز داشته باشند، درک کنند اگر روزي مقام خود را از دست دادند و حقوق‏شان نقض شد، کساني هستند که از حقوق آنان دفاع کنند و اين باعث مي‏شود که بحث دشمن فرضي تصور کردن فعالان و نهادهاي حقوق بشري کم کم رنگ ببازد. براي آنان که عينک بدبيني بر چشم مي‏زنند و بر مبناي تصورات خود همه چيز را تحليل غير واقعي مي‏کنند بحث محکوميت اعدام صدام شايد نزديک‏ترين رويداد از اين نوع باشد.