سه‌شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۵

ماييم و كهنه دلقي كآتش در آن توان زد

ما دربدران خسرو شمشير زبانيم
ما از دو جهان غير تو اي حذف ندانيم
صد شور نهان با ما، تاب و تب جان با ما
در اين سر بي‏سامان، سانسور جهان با ما
راستي زنده‏ياد فريدون مشيري اگر مي‏دانست يك ماعر (شاعر جاعل) حرفه‏اي پيدا مي‏شود اين طور شعرش را به معر تبديل كند، عمرا اين شعر را نمي‏گفت!
دوستاني كه از سد فيلترينگ كميته آزادي (كميته تعيين مصاديق فيلترينگ و حومه) و وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات (وزارت محدوديت ارتباطات و جلوگيري از دسترسي به فناوري اطلاعات) و وزارت ضد سانسور (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي) و مابقي نهادهاي متولي آزادي در اين مملكت گذشته بودند، ديدند كه بالاخره قضيه وبلاگ ما چهارميخه شده. آخه از چند ماه پيش دو ميخه‏اش كرده بودند و اينجا با هر فيلترشكني كه سايت‏هاي ديگر را باز مي‏كرد هم باز نمي‏شد، به قول دوستي فيلترينگش از فيلترينگ سايت راديو اسرائيل هم بيشتر بود! حالا به سلامتي چهار ميخه شد: انفجر، ينفجر، انفجار! از روي سرويس بلاگفا هم حذف شديم به قول شاعر: ان الله يحب المحذوفون!
شاعر كه بند تنبانش مدتي است در رفته مي‏فرمايد: كوچه تنگه بله / سانسور قشنگه بله...
اما بحث اين است كه چه كسي مي‏تواند يا صلاحيت دارد كه نقض قوانين را تشخيص دهد؟ سانسورچي‏ها يا دادگاه صالحه؟ آقايان (شايد هم آغايان دروغ چرا ما كه نديدمشان!) بر طبق كدام منطق ديگران را به نقض قوانين متهم مي‏كنند و مستحق فيلتر و حذف شدن مي‏دانند؟ اگر اثبات نقض قوانين به اين سادگي بود نفس تشكيل دستگاه عريض و طويل قضايي، دادسراها، دادگاه، وكيل مدافع، شعبات تجديد نظر و ديوانعالي كشور خود به خود زير سوال مي‏رفت، و به جاي اين همه قانون و دستگاه، اسلحه به دست كسي مي‏دادند كه هر كس تشخيص دادي ناقض قوانين است نابود كن. كدام عقل سليم مي‏پذيرد كه چند نفر با تشكيل چند جلسه قادر به خواندن مطالب ميليون‏ها سايت و وبلاگ با يا بدون نياز به شنيدن استدلالات نويسندگان هستند، پس همه تلاش‏هاي مشروطه‏خواهان براي برپايي عدليه كف روي آب بوده؟ آيا كميته سانسور اينترنت مي‏تواند راسا و بدون رعايت آيين دادرسي حكم مجازات صادر كند؟ كدام قانونگذار به او اين اجازه را داده و اگر اين اجازه صادر شده و با قانون اساسي و ساير قوانين در تناقض آيا خود به خود ملغي نيست؟ قطعا هيچ توجيه شرعي هم بر اين امر مترتب نيست چون شارع هيچ‏گاه سخن از سانسور يا مجازات فعالان اينترنتي را به ميان نياورده چون اينترنت محصول سال‏هاي اخير است.
سخن گفتن و ارتباط برقرار كردن با ديگران نيز حق طبيعي هر انساني است و اينترنت به عنوان يك ابزار ارتباطي شناخته شده‏است. حال جلوگيري و اخلال در اين ابزار ارتباطي و مانع ارتباط برقرار كردن بين افراد شدن مثل آن است كه مخابرات بخواهد يك سري شماره تلفن‏ها را در ليست سياه بگذارد كه ارتباط با آنان مقدور نگردد يا در خيابان بر هر شخص ماموري بگذارند و آن مامور مانع چهره به چهره شدن و سخن گفتن فرد با عده‏اي ديگر شود.
حال آيا پيروي از فيلترينگ (سانسور دولتي) مصداق عمله ظلمه شدن نيست؟ اگر قانون شده باشد و عدم رعايت آن موجب مجازات گردد چه؟ بايد تن به قانون ناعادلانه داد يا با نقض قانون ناعادلانه قانونگذار را ناچار به تن دادن به اصلاح آن طبق خواست عمومي كرد؟ البته لازم نيست بيان شود كه تشخيص خواست عمومي نسبت به اين قضيه براي كاربران اينترنت به دليل اينكه متاسفانه بر اثر تبليغات ناشايستي كه بوده از ابتدا به سوي اهداف نادرستي هدايت شده، مشكل است. اين تبليغات مغرضانه با هدايت كاربران به سوي سايت‏هاي مستهجن و چت روم‏هايي كه مهمترين استفاده از آن براي وقت تلف كردن مي‏شود عملا كاربران تازه وارد را از ابتدا سردرگم كرده و از استفاده مفيد آن از اين شبكه ارتباطي مي‏كاهد. متاسفانه تبليغات نادرستي كه از تريبون‏هاي رسمي نيز بارها بيان شده عملا سمي شده براي استفاده بهينه از اينترنت براي كسب دانش و ارتقاي فرهنگ عمومي. اما نمي‏توان دست روي دست گذاشت و بايد با كوشش جمعي استفاده كنندگان را به كاربري صحيح از اين پديده رهنمون كرد. بايد تلاش كرد تا همه ديدگاه‏ها و عقايد بتوانند در اين فضا حضور داشته باشند و تعامل حداقلي با هم داشته باشند. بايد با سوق دادن كاربران و صاحبان انديشه و استفاده‏كنندگان آن بحث شهروند خوب اينترنت را دنبال كرد. شهرونداني كه ديگران را تحمل كنند و به حذف آنان نكوشند. من خودم از اين كار دريغ نكرده‏ام. در اين شهر چه در بحث مشاوره باشد يا راه‏اندازي يا پشتيباني در اين راه كوشيده‏ام، حتي با كساني كه شايد ديدگاه‏هاي مشترك كمي داشته‏باشيم چون اين فضا قطعا نمي‏تواند در انحصار انديشه‏هاي خاصي باشد و سياست حذف را براي ديگران دنبال كرد. در اين مورد و كاركردهاي خوب وبلاگ و بهره‏هاي خوبي كه مي‏توان از فضاي مجازي گرفت در روزهاي آينده خواهم نوشت.
اما بايد سوال كرد وقتي فيلترينگ با شكست مواجه شد، آيا سياست حذف در پيش گرفته شده؟ يا بهتر بگويم سياست حذف از دنياي حقيقي وارد دنياي مجازي شده؟ آيا امكان تحقق آن وجود دارد؟ آيا فشارها به سرويس دهنده‏ها براي حذف وبلاگ‏ها شدت گرفته؟
يك سرويس‏دهنده وبلاگ با كاربران و اعضاي آن معنا پيدا مي‏كند، قطعا هيچ سرويس‏دهنده‏اي دوست ندارد با حذف اعضاي خود تعدادي از كاربران خود را فراري دهد و به تبع آن با كاهش اعضا، كاهش بازديدكنندگان و در نهايت با كاهش آگهي مواجه شود، در حالي كه مي‏دانيم فرهنگ تبليغات در ايران تا چه حد ضعيف است. و از آن سوي با حذف اعضاي خود عملا خود را بدنام كند، اما در شرايطي كه ما خوب مي‏دانيم آيا مي‏توان از حذف دلگير بود يا نه؟ ما با سانسور و خودسانسوري بيگانه نيستيم كه نتوانيم ديگران را درك كنيم. اينقدر نيز از خود راضي نيستم كه وجودم باعث به خطر افتادن وجود هزاران وبلاگ‏ و يك سرويس‏دهنده بزرگ باشد. اين قابل پيش بيني بود. يعني بعد از آن مسابقه بعضي از دوستان اصرار به جايگزين شدن وبلاگي ديگر داشتند. استدلالشان هم نزديك شدن زمان حذف بود. گرچه با خوش بيني از كنار آن مي‏گذشتم اما تاكيد دوستان باعث راه اندازي اين وبلاگ در بلاگر شد. به هر حال آن پيش بيني درست درآمد. گرچه پس از حذف امكان تهيه مطالب وبلاگ را در اختيارم گذاشتند كه آن را هم براي آن مي‏خواستم كه اگر پرونده‏اي تشكيل شد، نسخه‏اي اصلي از مطالبم داشته‏باشم و براي اين فرصت هم از تيم بلاگفا متشكرم. در حدود 2 سال و 3 ماهي كه در بلاگفا بودم از آن راضي‏ام و آن را سرويس‏دهنده خوبي مي‏دانم كه با ارائه يك سرويس خوش دست به كاربران، عملا باعث استفاده گسترده‏تر از وبلاگ شد و به نظرم با يك برنامه‏نويسي خوب از سر در گمي كاربران وبلاگ‏نويس جلوگيري كرد. امكاناتي هم كه ارائه‏داده از برخي سرويس‏هاي معتبر خارجي هم بيشتر است. گرچه دستي در برنامه‏نويسي تحت وب دارم و همواره مي‏توانستم يك وبلاگ شخصي با دامنه اختصاصي براي خودم درست كنم اما عقيده‏ام اين بود كه يك وبلاگ در كنار وبلاگ‏هاي ديگر معنا پيدا مي‏كند و با حضور در سرويس‏دهنده‏هاي ايراني ديگران را به استفاده از آن مشتاق كرد و با اين كار هم دايره وبلاگ‏نويسي را گسترش داد و هم بر اعتبار سرويس‏دهنده‏هاي وطني و ارتقاي آن افزود. اما امان از شمشير بران سانسور. از بلاگفا هم دلگيري ندارم و اگر تاكيدشان هم نبود ولي مي‏دانم كه در اين زمينه چاره ديگري ندارند، به خاطر نجات ديگران پذيرش چنين حذف‏هايي عاقلانه‏ترين راه‏است. ولي اگر روزي سانسور و فشار برداشته‏شد باز برمي‏گردم به دامن سرويس‏دهنده‏هاي وطني؛ شايد بلاگفا دوباره!
اين هم يك خانه تازه، يك وبلاگ توي rsfblog (يك چيزي تو مايه‏هاي چشم در برابر چشم يا وبلاگ در برابر وبلاگ يا ايجاد در برابر حذف):
http://hamedmottaghi.rsfblog.org/
همزمان در آنجا هم مي‏نويسم. تا يحتمل به كل برم آنجا.
اينم بگم كه تيتري كه زدم درست دربياد و آن هم اين كه ما به حذف شدن عادت داريم و البته از دادن تاوان نيز ابايي نداريم. هر آنچه هم داريم رو است. ضايع تر از اين ميشه؟ تيتر بزني بعد كه به آخر متن برسي ببيني همه چيز گفته‏اي جز آنكه چيزي كه تيتر را توضيح دهد!