درست چند روز پس از مرگ صدام چند خطي نوشتم. هاج و واج آن موقع توي وبلاگها ميگشتم و سينههاي سپر شده و گردنهاي برافراشته را ميديدم كه يكي پس از ديگري مخالف اعدام او بودند چون اعدام يك مجازات انساني نيست. حرفشان درست بود اما آن موقع هم نوشتم كه صدام 12 وكيل داشت آيا اينان در مخالفت با اعدام در داخل هم چنين سينه سپر ميكنند و از مخالفت خود با اعدام سخن ميگويند؟
شنبهزهي را كه در زاهدان اعدام كردند چند روزي صبر كردم. گشتي زدم اما نه زياد ولي كمتر يافتم. كم كم كم. به دنبال آن بودم كه ببينم چند نفري از آن انبوه مخالفان اعدام براي صدام باز هم با اجراي حكم اعدام مخالفت كنند. آخر دو دوتا چهارتا ميكردم كه همه كشتهشدگان حادثه تروريستي زاهدان به اندازه جنگ نبودند، پس در بدبينانهترين حالت شنبهزهي اگر بمبگذار باشد قطعا در آن حادثه تروريستي به اندازه جنگ ايران و عراق آدم كشته نشده پس او بايد منفورتر از صدام نباشد! اما ظاهرا اين تحليل درستي نبود!
وقتي زمان رسيدگي قضايي از تشكيل دادگاه تا صدور حكم و تاييد و اجراي آن را كه بيش از دو روز طول نكشيد ديدم حيرت كردم، دستگاه قضايي چنين هنري دارد و گاه رسيدگي به پروندههايي سالها شايد طول بكشد؟ بعد با خودم چند خبر اخيري كه در مطبوعات نيز منعكس شده يادم آمد، معمولا هم زنان محكوم به اعدام، در شرايط روحي خاصي و يا بعضي هم مدعي شدهاند كه زير فشار اعترافي كردهاند و پس از گذر زمان آن اعترافات را ناشي از شرايط خاص روحي خود عنوان كردهاند و همه را تكذيب. اين واقعيتي است. وقتي از همه جا آزرده باشي و به آخر خط رسيده باشي، چه چيزي شيرينتر از مرگ اما وقتي عقلاني فكر ميكني شيريني زندگي دوباره خود را نشان ميدهد. دوباره اميد از دست رفته بر ميگردد اين بار در آخر خط تلاش ميكني كه برگردي. اين شرايط در زندگي روزمره هم ممكن است سراغ هر كس بيايد. خودكشي تلاشي براي رهايي است اما بخشي از كساني كه خودكشيشان شكست ميخورد با علاقه به زندگي بر ميگردند.
ناپسند بودن ترور نياز به توضيح ندارد؛ تروريسم ويران كننده است و مذموم خواه برجهاي دوقلو را هدف بگيرد در آمريكا؛ خواه هر روزه در عراق جوي خون جاري كند و خواه در ايران باشد و افرادي عادي را بكشد يا نيروهاي نظامي را. جايي ممكن است بحث خرابكاري بدون آسيب زدن به انسانها باشد بر اثر اعتراض و گاهي اعتراض و تروريسم در هم ميآميزد كه دومي غير انساني است و ناپسند، اولي ممكن است با استدلالات صورت گرفته قابل دفاع هم باشد. پس اينجا بحث دفاع از تروريسم مطرح نيست چرا كه اگر آنها كه با هيئت حاكمه به شدت مخالفند خود را جاي كشتهشدگان بر اثر انفجار در زاهدان بگذارند نميتوانند اين حركت را تاييد كنند.
بحث دفاع از يك عمل تروريستي نيست، بحث كاهش خشونت است. ترور... اعدام... ترور مجدد... اعدام مجدد... اين چرخه را ممكن است انتهايي نباشد. همه آن 18 نفري (اگر درست گفته باشم) كه كشته شدند انسان بودند و حق زندگي داشتند اما چرا بايد قرباني يك حركت تروريستي شوند كه روح هر انساني را آزرده ميكند. چرا بايد گروه جندالله بنا بر آنچه در سايتهاي خبري منتشر شد اعلام كند وقتي جلوي هر گونه اعتراض و انتقاد مسالمتآميزي بسته به خود حق ميدهد كه چنين جان انسانهايي را بگيرد؟ چرا چنين شتابزده بايد متهمي اعدام شود؟ پس وكيلش چكاره است كه اعتراض كند و مگر زمان براي اعتراض بيست روزه نيست؟ اينها سوالهايي است كه يا بين افراد مطرح ميشود يا در ذهن افراد ممكن است مرور شود بدون يافتن جوابي. تسريع در اعدام آن متهم به اعدام كه مجرم شناخته شد شايد براي ايجاد احساس امنيت باشد اما سوال اينجاست كه بحث امنيت و احساس امنيت و عدالت قضايي ارتباط تنگاتنگي با هم دارند. يكي كه بلنگد ديگري هم به تبع آن ميلنگد. عدالت قضايي ايجاب ميكند كه همه شرايط لازم از جمله زمان لازم براي دادرسي عادلانه و اعتراض به احكام آن فراهم باشد و بر طبق قانون و نه سليقه طي شود.
به اين نيز كاري نداريم؛ بحث بر مرگ را براي همسايه بد ديدن است. آنچه از شنبهزهي به عنوان يكي از بمبگذاران در رسانهها منتشر شد، انساني است كه فقر و بيسوادي او را به هر كاري كشانده از دزدي تا آدمكشي. اين كه چقدر او مقصر است و چقدر جامعه بحثي است كه ساعتها ميتوان راجع به آن بحث كرد اما نميتوان چشم بست و يكسره او را مقصر دانست، در اين كه فقر را ميتوان به عنوان عامل موثر در انجام بزه و جرم قلمداد كرد در پي نفي يا اثبات آن نيستم اما بيشك فقر او در عدم امكان تعيين وكيلي خبره برايش نقش داشته و بيسوادياش در ناآشنايي با قانون. نكته آن است كه آيا اعدام او ميتواند به فقر و فلاكت و بيسوادي پايان دهد؟ به ترور چه؟ آيا همه اعدامهاي قاچاقچيان مواد مخدر تاثيري در ساليان گذشته تاثيري در كاهش قاچاق اين مواد داشته است؟ اين را بايد در نظر داشت كه وجود اعدام ميتواند خود مشوقي باشد براي دست زدن به چنين جرمهايي از سوي افرادي كه در فقر و فلاكت اسيرند، يا به پولهاي هنگفتي ميرسند و يا كشته و يا اعدام ميشوند در هر دو صورت از اين زندگي نكبتبار نجات پيدا ميكنند. اين نكته بسيار مهمي است كه به اعدام به عنوان يك عامل پيشگيري نگاه نكنيم.
پنجشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۵
مرگ بده ولي براي همسايه؟
نوشته شده توسط:
حامد متقي
در ساعت
۴:۳۹ بعدازظهر
موضوع: حقوق بشر
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|