امشب داشتم بعد از چند روز بد قولي لايحه دفاعيه يکي از دوستان را ميخواندم، آخرش خودم خندهام گرفت. نه از اينکه کار دنيا به کجا کشيده که ما صاحب نظر حقوقي هم شده باشيم و کشوري که به اينجا بکشه کارش بايد درش را گل گرفت رسما، به اين خاطر که اصولا سانسور بصورت ژنتيکي در خون همه ما هست، چهار پنج جا که حرف حساب هم بود نوشتم "حذف بشه بر ميخورد به دادستان". بعد خودم نشستم به دسته گل خودم خنديدم. کس توي لايحه دفاعيهاش هم که خودش را سانسور کند يعني نيمچه آزادي بيان هم پشم! ولي خيلي حرفه که نه بيرون بتواني حرف بزني، نه موقع بازپرسي و نه در دادگاه، هميشه کساني هستند که به آنها بربخورد. تازه ياد خودم افتادم و دلم گرفت. همين پرونده آخري (کي بود؟ امسال بود؟ چيمدونم) کلي نشستم نوشتم، به يکي از دوستان به اندازه نيمي از آن را سانسور کرد. بعد دادم يکي از دوستان مطبوعاتي پيشکسوت در اينجا از شش صفحه به نظرم يک صفحه و نيم درآمد.
رسم سانسور کني و شيوه شهرآشوبي / جامهاي بود که بر قامت ما دوخته شد
اي سانسور کن که را سانسور کردي تا سانسور شدي زار / تا باز که او را سانسور کند آن که تو را سانسور کرد... (تخصص ما شده بند تنباني کردن اشعار حسابي!)
ولي خداييش نامردي نکردم. اگر يک خط سانسور کردم دو خط اضافه کردم. به اين ميگن قصاب دل رحم ولي نگفته معلومه که سانسور اضافات و افاضات ما في حد نفسه واجب موکد است!
راستي اين صفحه را توصيه ميکنم حتما بخوانيد درباره حريم خصوصي است. هم گفتگو با روانپزشک با عنوان " ديگر چهار ديواري اختياري نيست" قشنگ است هم گزارش با عنوان " اتهام؛ تماشاي فيلم خصوصي آدم ها/ اعلام جرم عليه يک ملت" ولي حيف که گزارش تيتر به اين قشنگي که کشش تيتر يک را داشت ماستمالي شده. چه عجب بالاخره اعتماد آن سايت افتضاحش را درست کرد.
اين قضيه کپي برداري سايت درخواست مجوز سايتها و پس از آن هک کردن سايت وزارت ارشاد هم بامزه شده، ما که براي درخواست مجوز زنبيل گذاشتيم، مواظب باشيد زنبيل ما را نبرند!!!
پنجشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۵
حذف بشه بر ميخورد به دادستان!
نوشته شده توسط: حامد متقي در ساعت ۴:۲۳ بعدازظهر
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|