امروز عماد الدين باقي آمده بود قم. صبح سخنراني داشت در همايش مشروطه. حوالي غروب موفق به ديدنش شدم. يحتمل از دست خلق الله پناهنده شديم به ماشين! شايد يک ساعت و نيمي صحبت شد با آنکه ميخواست زودتر برود در جاده به شب نخورد؛ راجع به انجمن دفاع از حقوق زندانيان و انجمن پاسداران حق حيات، صحبت از عدهاي رفت که دوست دارند همه چيز را به جاي عمل با جنجالگري حل کنند، با شعاري سخن گفتن معجزه کنند و اين نشدني است و البته دل پري داشت از دست برخي آدمها. همان آدمهايي که همه چيز را يک شبه آن هم با پنج کلمه حرف ميخواهند حل کنند و صبح دوباره همان را تکرار ميکنند و شب هم. دور و برمان پر است از اين جور افراد.
يک قضيهاي را گفت که تحت تاثير قرار گرفتم. شايد از نقلش ناراحت شود اما ديدم شايد تاکيدش اينجا لازم باشد. نقل ميکرد که همسرش ميگفته زماني که باقي زندان بود، يک زنداني داشتند اما حالا که او آزاد است، زندگيشان زندان شده؛ پيگيري کار اين زنداني، صحبت کردن راجع به آن زنداني. به فکر فرو رفتم، زندانبانان نيز همهشان کارشان برايشان عادت نميشود، آنها که شغلشان زندانباني است. فکر ميکردم وقتي بحث پيگيري و دفاع از زندانيان و حقوقشان باشد، حتي اگر عادت نيز بشود، اما عواطف و احساسات و حتي روحيه آدمي را سخت تحت تاثير قرار ميدهد؛ بايد خود را جاي تک تک زندانيان و خانوادههايشان قرار دهي. براي احقاق حقوقشان تلاش کني و در ذهنت با آنان و در خارج از محيط ذهني با خانوادههاي آنان زندگي کني. اين نوع زندگي هم البته پر رنج است.
انتقاد ميکردم راجع به اطلاع رساني ضفيفشان. بحث عدم شفافيت را هم که در اين مطلب نوشته بودم گفتم که آنجا چون گنگ به کار رفته بود، اينجا تاکيد کنم که منظور پنهانکاري نيست که معمولا چيزي براي پنهان کردن وجود ندارد. بحث بر سر اين است که ديگراني که از بيرون پيگيري ميکنند حق دارند بخشي از فعاليتها و گردش کار پروندهها و پيگيريهاي يک نهاد حقوق بشري مثل انجمن دفاع چيست، چون نميتوان به صرف چند تا خبر يا اطلاعيه قضاوت درستي داشت. اگر تاکيد داريم دفاع از حقوق بشر را به صورت يک فرهنگ دربياوريم بايد هم گفتهها و هم عمل خود را در معرض قضاوت ديگران قرار دهيم. تا ديگران را نيز همراه کنيم. اين ظاهرسازي نيست. مخاطب بايد ببيند که وقتي بحث دفاع از حقوق بشر ميشود، ديگر بحث درجه بندي شهروندان نيست و هر کسي شايسته برخورداري از آن است، حال ميخواهد فردي صاحب نام باشد يا کارگري بيسواد که توي هفت تا آسمان يک ستاره هم ندارد. اين اطلاع رساني باعث ميشود که برخي که ممکن است امروز منصبي نيز داشته باشند، درک کنند اگر روزي مقام خود را از دست دادند و حقوقشان نقض شد، کساني هستند که از حقوق آنان دفاع کنند و اين باعث ميشود که بحث دشمن فرضي تصور کردن فعالان و نهادهاي حقوق بشري کم کم رنگ ببازد. براي آنان که عينک بدبيني بر چشم ميزنند و بر مبناي تصورات خود همه چيز را تحليل غير واقعي ميکنند بحث محکوميت اعدام صدام شايد نزديکترين رويداد از اين نوع باشد.
يک قضيهاي را گفت که تحت تاثير قرار گرفتم. شايد از نقلش ناراحت شود اما ديدم شايد تاکيدش اينجا لازم باشد. نقل ميکرد که همسرش ميگفته زماني که باقي زندان بود، يک زنداني داشتند اما حالا که او آزاد است، زندگيشان زندان شده؛ پيگيري کار اين زنداني، صحبت کردن راجع به آن زنداني. به فکر فرو رفتم، زندانبانان نيز همهشان کارشان برايشان عادت نميشود، آنها که شغلشان زندانباني است. فکر ميکردم وقتي بحث پيگيري و دفاع از زندانيان و حقوقشان باشد، حتي اگر عادت نيز بشود، اما عواطف و احساسات و حتي روحيه آدمي را سخت تحت تاثير قرار ميدهد؛ بايد خود را جاي تک تک زندانيان و خانوادههايشان قرار دهي. براي احقاق حقوقشان تلاش کني و در ذهنت با آنان و در خارج از محيط ذهني با خانوادههاي آنان زندگي کني. اين نوع زندگي هم البته پر رنج است.
انتقاد ميکردم راجع به اطلاع رساني ضفيفشان. بحث عدم شفافيت را هم که در اين مطلب نوشته بودم گفتم که آنجا چون گنگ به کار رفته بود، اينجا تاکيد کنم که منظور پنهانکاري نيست که معمولا چيزي براي پنهان کردن وجود ندارد. بحث بر سر اين است که ديگراني که از بيرون پيگيري ميکنند حق دارند بخشي از فعاليتها و گردش کار پروندهها و پيگيريهاي يک نهاد حقوق بشري مثل انجمن دفاع چيست، چون نميتوان به صرف چند تا خبر يا اطلاعيه قضاوت درستي داشت. اگر تاکيد داريم دفاع از حقوق بشر را به صورت يک فرهنگ دربياوريم بايد هم گفتهها و هم عمل خود را در معرض قضاوت ديگران قرار دهيم. تا ديگران را نيز همراه کنيم. اين ظاهرسازي نيست. مخاطب بايد ببيند که وقتي بحث دفاع از حقوق بشر ميشود، ديگر بحث درجه بندي شهروندان نيست و هر کسي شايسته برخورداري از آن است، حال ميخواهد فردي صاحب نام باشد يا کارگري بيسواد که توي هفت تا آسمان يک ستاره هم ندارد. اين اطلاع رساني باعث ميشود که برخي که ممکن است امروز منصبي نيز داشته باشند، درک کنند اگر روزي مقام خود را از دست دادند و حقوقشان نقض شد، کساني هستند که از حقوق آنان دفاع کنند و اين باعث ميشود که بحث دشمن فرضي تصور کردن فعالان و نهادهاي حقوق بشري کم کم رنگ ببازد. براي آنان که عينک بدبيني بر چشم ميزنند و بر مبناي تصورات خود همه چيز را تحليل غير واقعي ميکنند بحث محکوميت اعدام صدام شايد نزديکترين رويداد از اين نوع باشد.
|