دیشب عکس جدید آرش را که دیدم بدجوری جا خوردم. چرا جا خوردم؟ یعنی نباید جا می خوردم؟ یاد بازداشتش، محاکمه اش و 14 سال حکم زندانش افتادم. یاد اتهامات از فرط تکرار عادی شده ای افتادم که به او زده بودند. یاد نامه ای خصوصی که از او منتشر شد که گفته بود تحت فشار است و ماندنش در کشور برایش مشکل ساز. اصلا هم نیاز نبود که یاد روزهایی که مشغول فعالیت مطبوعاتی اش بود بیفتم و اینکه هرگونه که باشی نمی توانی نگران نباشی؛ نگرانی از اینکه مطلبی آماده نشود، نگرانی از اینکه به کسی برنخورد، اینکه وقتی سرکار می روی از ساختمان هیچ نمانده باشد جز آوار؛ اگر به خودت هم فکر نکنی حتما هر روز دلواپس دوستان و همکارانت باشی که دچار مشکل نشود و با او برخورد نگردد و کارش نیفتد آنجا که آب خنک به خوردش دهند! حالا در حین کار گیر آدم زبان نفهم هم بیفتی که مثلا حتی صدای ضبط شده خودش هم برایش سندیت ندارد! آن وقت تعبیر حرکت روی تیغ معنا می یابد در هر صورت محکوم به افتادنی! یا با بدن و اعصاب پاره پاره یا بدون آن. اینکه بخواهم بیماریش را به اعمال و رفتار دیگران نسبت دهم بدون سند سخن گفتن، به دور از منطق است لیکن مگر غیر از این است که امروزه برای بیشتر امراض که به پزشکان مراجعه می کنی فشارهای عصبی را عامل یا موثر در بیماری و شدت گرفتن آن می گویند؟ پس حرف چرت و پرتی نیست. حالا همه فشارها و استرس های زمان کار و پس از آن استرس های زمان بازداشت و پس از اعلام حکم و حتی زمان زندان آرش را در نظر بگیرید، تا چه حدش طبیعی و چه میزانش فراتر از محصول کار او بوده؟ معمولا وقتی رفتارها از منطقی پیروی نکند آن می شود که به خاطر دستمالی قیصریه را به آتش می کشند و مگر در این سال ها ندیدیم نشریاتی که در شماره پنج و شش یا حتی پیش از انتشار قربانی عدم تحمل طرف مقابل شدند، آیا آن واکنش در برابر این محصول فرهنگی طبیعی بود؟ آیا برخوردی که با وبلاگ نویسان شد در حد انتظار بود یا بسیار فراتر از آن؟ آیا همان حکم 14 سال آرش برای ما که بیرون بودیم و شنونده باور کردنی بود؟ و از این نمونه ها زیادتر از آن است که حوصله شمارش باشد. حالا من اگر جای انجمن صنفی بودم که نامه نوشت به شاهرودی برای آزادیش که البته خودبخود او تحمل زندان را ندارد، یک نفر را پیدا می کردم که نامه ای به او بنویسم و سوال کنم که چقدر این فشارها و استرس ها که همانطور که گفتم معمولا از حد انتظار افزون است، بر آرش - و البته دیگرانی چو او – در شکل گیری، تسریع و تشدید بیماریش نقش داشته و در این زمینه چه کسانی مقصرند؟
عکس جدید آرش را که دیدم یاد مورد دیگری هم افتادم، انتقاد تندی که به یکی از دوستان شاغل در یکی از رسانه ها کردم مدت ها پیش از بازداشت آرش و انتقاد می کردم به روش عده ای که رها از هر قید و بند در خارج نشسته اند و به فکر افراد فعال در داخل کشور نیستند و محدودیت های آنها را درک نمی کنند و چون درک نمی کنند حاضر نیستند تدبیر به خرج داده زحمت سانسور آن بخش از نظرات افراد داخل ایران که مشکل ساز شدنش مثل روز روشن است را متقبل شوند، عملا دیگرانی را به دردسر خواهند انداخت که این با یک دوراندیشی می تواند خیلی کم شود، البته آن دوست از این سخنان آزرده شده بود!
سهشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۵
مقصران کیانند؟
نوشته شده توسط: حامد متقي در ساعت ۴:۱۳ بعدازظهر
موضوع: روز نوشت
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|