يک سال از سقوط هواپيماي سي 130 خبرنگاران گذشت. نميدانم در آن روزهاي اول کسي بود که گريهاش نگرفته باشد که همه کمابيش لمس کردهايم مرارتهاي اين کار را. آن موقع در آن فضاي احساسي هر چه نوشته شد ايرادي به آن وارد نبود اما پس از يک سال بايد همان مرثيه نويسي رواج داشته باشد؟ يعني قرار نيست يک قدم جلوتر برداريم؟ با اين که آنها شهيد شدند و به آسمان چسباندن اين واقعه دردي از خانوادههاي داغديده آنان دوا ميشود يا جانشان هميشه بيارزششان(!؟) ارزش پيدا ميکند يا در کاهش چنين فجايع انساني موثر است؟ انگار وظيفهمان حکم ميکند خاکسترهاي اينان را که جزغاله شدند با بيل جمع کنيم و بريزيم توي بهشت تا طياره بعدي، تا وقايع بعدي که با جان هم ميهنان، همشهريان، همکارانمان سر و کار دارد. انگار همه فقط مرثيهسرايي را آموختهايم. مرثيهسرايي براي در، مرثيهسرايي براي گوشت کوب و مرثيهسرايي براي همکار. مرثيه نوشتن خوب است به شرط آنکه روزنامه را مرثيه نامه نکنيم. آنجا که به جان انسان مربوط است، انتقاد هم بايد کرد به تندي و اعتراض هم. يادت ميآيد زماني که گنجي در اعتصاب غذا بود، يک نشريه فرانسوي صفحه اول خود را در اعتراض سفيد چاپ کرد؟ يک هواپيما خبرنگار سقوط کرد، تيتر يک روزنامهها اين شد که اگر همکارشان نيز نبود همين تيتر يک ميشد با يک مشت خبرهاي بعدي و مرثيه و گاهگاهي انتقاد، با اين استدلال که ميترسند چيزي بنويسند. اتفاقا يک کامنت با چنين استدلالي آن موقع پاي يکي از مطالب خودم گذاشته شد. درسته که ترس از خصوصيات آدمي است اما مگر نفس اين کار، کم خطر و ترس و استرس داره؟ آخرش مگه چطور ميشه؟ آدم را ميکشند؟ خوب آنها هم از بالا افتادند و کشته شدند! مگر اين قوم بلازده کم از زمين و زمان ميکشد که در برابر چنين بيارزش شناخته شدن جان خود هم سکوت کند؟ ببين ما خودمان هم براي جان خودمان ارزش قائل نيستيم. قرار هم نبود اسلحه به دست بگيريم و کودتا کنيم؛ نشريات که ميتوانستند همگي در اعتراض به بيتوجهي به جان همکارانشان يک روز را منتشر نکنند همگي. حداقل به طور نمادين چاپ يک ستون سفيد يا يک ستون سياه هم به اعتراض. ميشود درک کرد که راضي کردن گردانندگان يک نشريه چقدر سخت است براي انجام چنين کارهايي و آدمها درد را تا وقتي به سراغ خودشان نيايد نميفهمند اما سعي کردنش که ضرر نداره، حداقل چهره خيليها عيانتر ميشود. يا اصلا اعتراض پيشکش چرا بايد آدرس غلط داد؟ دوباره پيش کشيدن پاي استکبار جهاني و کرات ديگر و غيره. يکي نيست يک خط بنويسه اگر بده آمريکا پس چرا از آن هواپيما ميخري و سوار ميشي، اگه خوبه چرا فحش بهش ميدي و روزي چند بار قرص مرگ بر آمريکا بايد بخوري، حالا بر فرض صحت جنايتکارترين باشد آمريکا و همه سقوطهاي ما هم گردن آن، تصادفهاي جادهاي ما هم مقصرش آمريکاي جنايتکار است؟ به قولي يکي از دوستان تو خودت چي داري که بد استکبار جهاني را ميگويي؟ حداقل ديگه آدرس غلط نده. ميدوني خواندن جملاتي مثل اين آدم را به درد مياره: "ميداني هنوز هم ما در تحريم هستيم و هنوز هم قطعات هواپيما به ايران ارسال نميشود و مردمي بيگناه جان خود را از دست ميدهند و اين ها همه به اسم حقوق بشر انجام ميشود." به جاي اين جمله نميشد بنويسي که اين نتيجه شعارهاي مرگ بر آمريکا و آتش زدن پرچم يک کشور که توهين به مردم آن کشور به حساب ميآيد است و توصيه کني که حداقل جلوي دوربين شعار ندهيد و پرچم آتش نزنيد تا آنها هم احترام ما را داشته باشند؟ حالا اصلا آمريکا جنايتکار بزرگ، خودمان چقدر براي جان همديگر ارزش قائليم؟ ببين به چه حدي از بدبختي و بيچارگي رسيديم که جراحان اهل خير دارالکفر که جاي همهشان ته جهنم است و اگر ببينيمشان به خاطر نجس بودنشان با آنها دست هم نميدهيم چندين بار آمدهاند اينجا و به رايگان بيماران نيازمند را عمل جراحي کردهاند. ببين چند آمبولانس استاندارد با وسايل مورد نياز داريم؟ آمبولانسهايي که ما ديديم بيشتر ابوقراضه بوده، با کمترين وسايل مورد نياز با نيروهايي که مجبورند خيلي بيشتر از حد استاندارد کار کنند. چند سال پيش که ميگفتند در حدود 50 درصد کمبود الان شايد به مراتب بيشتر شده (آمار مربوط به استان خودمان است). بيمارستانها را در نظر بگيريد امکاناتش را، خدمات دهياش را. همين يکي دو هفته پيش يکي ميگفت يک بچه چهار پنج ساله را به خاطر اينکه مادرش 5 هزار تومان نداشت پول آزمايش رد کردند، فحش خواهر و مادر را کشيده بود به جان همه آنها که ميديدند و توجهي نميکردند، ميگفت نگاه که به بچه کرده ترسيده از بين بره. من اين را باور نکردم، امثال اين را هم که ميشنوم باور نميکنم اما حرفهاي نمايندگان مجلس را بر سر گروگانگيري يا عدم قبول بيمار به خاطر واريز نشدن پول درخواستي بيمارستانها فراموش نميکنم. بله کارکنان و کادر پزشکي بيمارستان بيشتر از طاقت خود زحمت ميکشند و کار ميکنند اما چرا بايد نسبت به جان همنوع بيتفاوت باشند. تصادفها را ببين که منجر به جرح يا فوت ميشود، چند نفر از تصادف کنندگان از صحنه تصادف فرار نميکنند و با عدم فرار چند نفر ميتوانند زنده بمانند؟ چرا اصلا مردم (مثل بقيه موارد بالا کلي نيست) براي اعدام و سنگسار همنوعشان هورا بکشند، بدون اينکه چيزي درباره او بدانند و از سير رسيدگي به پرونده و يا حتي حق يا ناحق بودن حکم صادره مطلع باشند. شلاقهاي علني را که همين چند سال پيش اجرا ميشد يادتان ميآيد يک بار اتفاقي رد ميشدم ديدم شلوغه رفتم جلو ديدم دارند در ملاعام شلاق ميزنند. چند دقيقهاي ايستاده بودم و تماشاچيان را هاج و واج تماشا ميکردم، جمعيت زيادي بود، خيليها موضع عوض ميکردند تا بهتر ببينند، بعضيها پچ پچ ميکردند و ميخنديدند، بعضيها حس شلاق زدن ميگرفتند و انگار قهرمان زننده شلاقاند، آدمها از دور ميدويدند تا اين برنامه را از دست ندهند و حتي برخي رانندهها ماشين را وسط خيابان رها ميکردند تا چند لحظهاي از برنامه جذاب شلاق زدن يک آدم را ببينند و بروند، کاشکي يک مستند ساز قضيه واکنشها به اعدام را با يک دوربين مخفي به تصوير بکشد، صحنه تا قبل اعدام در ملا عام، صحنهاي فقط براي يک فيلم آن وقت خوب ميفهميم کي هستيم، البته نياز به توضيح چنداني ندارد وقتي خبر اعدام و احيانا چاپ عکس آن ميتواند فروش نشريهاي را تضمين کند! آره برادر فرهنگ خودمان خرابه، اگر به هيچ کس نتوانم انتقاد کنم به خودم که ميتوانم. از تحريم قطعات هواپيما بگذريم که صد البته ناشايست است و غير انساني، ديگه نميتونيم خلبان و مامور برج مراقبت و غيره را مقصر بدانيم و بقيه را به خاطر قصور، چون فرهنگمان اين شده، اخلاقمان هم، همين هم ملکه ذهنمان شده که از زير کار در برويم و بگوييم انشاء الله نفر بدي خوب انجام ميدهد. آره اگر بد ديگران را ميبينيم بد خودمان را هم ببينيم، بلکه دوايي برايش بيابيم.
اينها را هم ببينيد:
تلفات جنگي روزانه ۱۲۰ نفري عراقيهامرگ روزانه ۹۰ ايراني در تصادف
از ماشین تا حقوق بشر
چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۵
مرثيهنگاري و روزنامهنگاري
نوشته شده توسط: حامد متقي در ساعت ۴:۰۶ بعدازظهر
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|