چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۵

مرثيه‏نگاري و روزنامه‏نگاري

يک سال از سقوط هواپيماي سي 130 خبرنگاران گذشت. نمي‏دانم در آن روزهاي اول کسي بود که گريه‏اش نگرفته باشد که همه کمابيش لمس کرده‏ايم مرارت‏هاي اين کار را. آن موقع در آن فضاي احساسي هر چه نوشته شد ايرادي به آن وارد نبود اما پس از يک سال بايد همان مرثيه نويسي رواج داشته باشد؟ يعني قرار نيست يک قدم جلوتر برداريم؟ با اين که آنها شهيد شدند و به آسمان چسباندن اين واقعه دردي از خانواده‏هاي داغديده آنان دوا مي‏شود يا جانشان هميشه بي‏‏ارزششان(!؟) ارزش پيدا مي‏کند يا در کاهش چنين فجايع انساني موثر است؟ انگار وظيفه‏مان حکم مي‏کند خاکسترهاي اينان را که جزغاله شدند با بيل جمع کنيم و بريزيم توي بهشت تا طياره بعدي، تا وقايع بعدي که با جان هم ميهنان، همشهريان، همکارانمان سر و کار دارد. انگار همه فقط مرثيه‏سرايي را آموخته‏ايم. مرثيه‏سرايي براي در، مرثيه‏سرايي براي گوشت کوب و مرثيه‏سرايي براي همکار. مرثيه نوشتن خوب است به شرط آنکه روزنامه را مرثيه نامه نکنيم. آنجا که به جان انسان مربوط است، انتقاد هم بايد کرد به تندي و اعتراض هم. يادت مي‏آيد زماني که گنجي در اعتصاب غذا بود، يک نشريه فرانسوي صفحه اول خود را در اعتراض سفيد چاپ کرد؟ يک هواپيما خبرنگار سقوط کرد، تيتر يک روزنامه‏ها اين شد که اگر همکارشان نيز نبود همين تيتر يک مي‏شد با يک مشت خبرهاي بعدي و مرثيه و گاهگاهي انتقاد، با اين استدلال که مي‏ترسند چيزي بنويسند. اتفاقا يک کامنت با چنين استدلالي آن موقع پاي يکي از مطالب خودم گذاشته شد. درسته که ترس از خصوصيات آدمي است اما مگر نفس اين کار، کم خطر و ترس و استرس داره؟ آخرش مگه چطور ميشه؟ آدم را مي‏کشند؟ خوب آنها هم از بالا افتادند و کشته شدند! مگر اين قوم بلازده کم از زمين و زمان مي‏کشد که در برابر چنين بي‏ارزش شناخته شدن جان خود هم سکوت کند؟ ببين ما خودمان هم براي جان خودمان ارزش قائل نيستيم. قرار هم نبود اسلحه به دست بگيريم و کودتا کنيم؛ نشريات که مي‏توانستند همگي در اعتراض به بي‏توجهي به جان همکارانشان يک روز را منتشر نکنند همگي. حداقل به طور نمادين چاپ يک ستون سفيد يا يک ستون سياه هم به اعتراض. مي‏شود درک کرد که راضي کردن گردانندگان يک نشريه چقدر سخت است براي انجام چنين کارهايي و آدم‏ها درد را تا وقتي به سراغ خودشان نيايد نمي‏فهمند اما سعي کردنش که ضرر نداره، حداقل چهره خيلي‏ها عيان‏تر مي‏شود. يا اصلا اعتراض پيشکش چرا بايد آدرس غلط داد؟ دوباره پيش کشيدن پاي استکبار جهاني و کرات ديگر و غيره. يکي نيست يک خط بنويسه اگر بده آمريکا پس چرا از آن هواپيما مي‏خري و سوار ميشي، اگه خوبه چرا فحش بهش مي‏دي و روزي چند بار قرص مرگ بر آمريکا بايد بخوري، حالا بر فرض صحت جنايتکارترين باشد آمريکا و همه سقوط‏هاي ما هم گردن آن، تصادف‏هاي جاده‏اي ما هم مقصرش آمريکاي جنايتکار است؟ به قولي يکي از دوستان تو خودت چي داري که بد استکبار جهاني را مي‏گويي؟ حداقل ديگه آدرس غلط نده. مي‏دوني خواندن جملاتي مثل اين آدم را به درد مياره: "مي‏داني هنوز هم ما در تحريم هستيم و هنوز هم قطعات هواپيما به ايران ارسال نمي‏شود و مردمي بي‏گناه جان خود را از دست مي‏دهند و اين ها همه به اسم حقوق بشر انجام مي‏شود." به جاي اين جمله نمي‏شد بنويسي که اين نتيجه شعارهاي مرگ بر آمريکا و آتش زدن پرچم يک کشور که توهين به مردم آن کشور به حساب مي‏آيد است و توصيه کني که حداقل جلوي دوربين شعار ندهيد و پرچم آتش نزنيد تا آنها هم احترام ما را داشته باشند؟ حالا اصلا آمريکا جنايتکار بزرگ، خودمان چقدر براي جان همديگر ارزش قائليم؟ ببين به چه حدي از بدبختي و بيچارگي رسيديم که جراحان اهل خير دارالکفر که جاي همه‏شان ته جهنم است و اگر ببينيمشان به خاطر نجس بودنشان با آنها دست هم نمي‏دهيم چندين بار آمده‏اند اينجا و به رايگان بيماران نيازمند را عمل جراحي کرده‏اند. ببين چند آمبولانس استاندارد با وسايل مورد نياز داريم؟ آمبولانس‏هايي که ما ديديم بيشتر ابوقراضه بوده، با کمترين وسايل مورد نياز با نيروهايي که مجبورند خيلي بيشتر از حد استاندارد کار کنند. چند سال پيش که مي‏گفتند در حدود 50 درصد کمبود الان شايد به مراتب بيشتر شده (آمار مربوط به استان خودمان است). بيمارستان‏ها را در نظر بگيريد امکاناتش را، خدمات دهي‏اش را. همين يکي دو هفته پيش يکي مي‏گفت يک بچه چهار پنج ساله را به خاطر اينکه مادرش 5 هزار تومان نداشت پول آزمايش رد کردند، فحش خواهر و مادر را کشيده بود به جان همه آنها که مي‏ديدند و توجهي نمي‏کردند، مي‏گفت نگاه که به بچه کرده ترسيده از بين بره. من اين را باور نکردم، امثال اين را هم که مي‏شنوم باور نمي‏کنم اما حرفهاي نمايندگان مجلس را بر سر گروگان‏گيري يا عدم قبول بيمار به خاطر واريز نشدن پول درخواستي بيمارستان‏ها فراموش نمي‏کنم. بله کارکنان و کادر پزشکي بيمارستان بيشتر از طاقت خود زحمت مي‏کشند و کار مي‏کنند اما چرا بايد نسبت به جان هم‏نوع بي‏تفاوت باشند. تصادف‏ها را ببين که منجر به جرح يا فوت مي‏شود، چند نفر از تصادف کنندگان از صحنه تصادف فرار نمي‏کنند و با عدم فرار چند نفر مي‏توانند زنده بمانند؟ چرا اصلا مردم (مثل بقيه موارد بالا کلي نيست) براي اعدام و سنگسار هم‏نوعشان هورا بکشند، بدون اينکه چيزي درباره او بدانند و از سير رسيدگي به پرونده و يا حتي حق يا ناحق بودن حکم صادره مطلع باشند. شلاق‏هاي علني را که همين چند سال پيش اجرا مي‏شد يادتان مي‏آيد يک بار اتفاقي رد مي‏شدم ديدم شلوغه رفتم جلو ديدم دارند در ملاعام شلاق مي‏زنند. چند دقيقه‏اي ايستاده بودم و تماشاچيان را هاج و واج تماشا مي‏کردم، جمعيت زيادي بود، خيلي‏ها موضع عوض مي‏کردند تا بهتر ببينند، بعضي‏ها پچ پچ مي‏کردند و مي‏خنديدند، بعضي‏ها حس شلاق زدن مي‏گرفتند و انگار قهرمان زننده شلاق‏اند، آدم‏ها از دور مي‏دويدند تا اين برنامه را از دست ندهند و حتي برخي راننده‏ها ماشين را وسط خيابان رها مي‏کردند تا چند لحظه‏اي از برنامه جذاب شلاق زدن يک آدم را ببينند و بروند، کاشکي يک مستند ساز قضيه واکنش‏ها به اعدام را با يک دوربين مخفي به تصوير بکشد، صحنه تا قبل اعدام در ملا عام، صحنه‏اي فقط براي يک فيلم آن وقت خوب مي‏فهميم کي هستيم، البته نياز به توضيح چنداني ندارد وقتي خبر اعدام و احيانا چاپ عکس آن مي‏تواند فروش نشريه‏اي را تضمين کند! آره برادر فرهنگ خودمان خرابه، اگر به هيچ کس نتوانم انتقاد کنم به خودم که مي‏توانم. از تحريم قطعات هواپيما بگذريم که صد البته ناشايست است و غير انساني، ديگه نمي‏تونيم خلبان و مامور برج مراقبت و غيره را مقصر بدانيم و بقيه را به خاطر قصور، چون فرهنگ‏مان اين شده، اخلاقمان هم، همين هم ملکه ذهنمان شده که از زير کار در برويم و بگوييم انشاء الله نفر بدي خوب انجام مي‏دهد. آره اگر بد ديگران را مي‏بينيم بد خودمان را هم ببينيم، بلکه دوايي برايش بيابيم.
اينها را هم ببينيد:
تلفات جنگي روزانه ۱۲۰ نفري عراقيهامرگ روزانه ۹۰ ايراني در تصادف
از ماشین تا حقوق بشر