امشب که لينک به لينک روي وب (به جاي قدم به قدم روي زمين) ميگشتم، به يک پست از وبلاگ اختر قاسمي رسيدم درباره سيما بينا. عکسش را که ديدم روحم تازه شد. ميشه کسي عکس سيما بينا را ببينه و صداي دل انگيزش را به ياد نياره و روحش تازه نشه؟ به قول معروف بال نزنه بره آسمون از خوشحالي؟
اگر بخواهم يکي از خوبيهاي پس از دوم خرداد را برشمرم اين بود که بسياري از مردم ترس را کنار گذاشتند و پنهان کاري را، حداقل اينجا به راحتي ميديديم ما. سازهايي که با استتار و پنهان کاري کامل مثل شرايط جنگي، کلاسهاي زيرزميني آن هم در زماني که موسيقي پس از يک دوره حرام بودن، حلال شده بود، اما اينجا هنوز ترس بود. آن موقع وقتي نشستي بود و دوستان اهل دل جمع ميشدند و سازي بود و آوازي (چقدر هوس اين نشستها را کردهام)، قبل از هر کاري يک راديو يا تلويزيون روشن ميشد با صداي بلند طوري که صدايش بيرون برود، بعد سازي و آوازي. هر بار که اين روش استتار اصوات برايم سوال بود، جوابي مشابه ديگري ميشنيدم: ميريزند، اول از همه دهانت را بو ميکنند که ببينند مستي يا نه و بعد يا تعهد ميگيرند يا بايد بخوابي... برايم تعجب بود که اگر موسيقي حلال شده پس همه جا بايد حلال شود! الان که به اين سوالي که برايم پيش آمده بود فکر ميکنم ميبينم چه سوال احمقانهاي، آخر خودم که آن موقع کلاس ميرفتم از بعضي از آشنايان نيز پنهان ميکرديم که هنوز هم که هنوز است شايد موسيقي را مصداق نجاسات بپندارند. بگذريم...
توي اون شرايط که هر به چند وقت يک عده آدم کم عقل به نوار فروشيها گير ميدادند که اشاعه منکر ميکنند، با يکي که سالهاست نديدمش ديگر، وقتي فهميدم تو کار کارهاي قديمي است، اول مشتري شدم، بعد طرح دوستي ريختم، شايد يک سالي کشيد شايد هم بيشتر که اعتمادش جلب شد و 2 نوار سيما بينا را برايم زد؛ سال 71 بود شايد. آن روز انگار خدا دنيا را بهم داده بود. نميداني که نميگذاشتم کسي چپ چپ بهش نگاه کنه، نزديکش بشه، خوب آسان به دست نيامده بود. نميدوني چه عشقي کردم. يکياش خاله جون رو رو برو رشته پلو عدس پلو بود، يا يکي ديگه که اولش يادم نيست ولي ميگه ... ميکشه سيگار و ما رو به خنجر زده چاره چه دارم، مدتي است هوس کردم آنها را گوش بدم ولي ضبط اوراقي شده ميترسم نوار را خراب کنه، حداقل بودنش باعث دلگرميه! بعدا شاه صنم زيبا صنم را هم پيدا کردم ضبط کردم ته همين نوار که گم نشه! بعدش سه چهارتا mp3 از آهنگهايش را پيدا کردم، يعني يک دوستي لطف کرد فکر کنم از آلبوم "زلفاي يارم" باشه. يا مولا دلم تنگ اومده، آسمون کاري بکن، بلند بالا، شيرين قهر کرده يارم، يار ميگويد الله، خداي مهربون عاشق نوازه، به قربونت لب دروازه ميشم. بعضي روزها ميزد به سرم صبح ميگذاشتم تا شب هي ميخوند دوباره از اول تا آخرش ملت کف ميکردند و چيز ميگفتند.
جريان کنسرت آلمانش که شنيدم رفتم توپخونه گير بيارم يکي از همين "فيلم، نوار، عرق، ورق"ايها يک نوار درپيتي بهم غالب کرد که نگو، آي مايه شدم. هر چه دنبالش گشتم پيدا نکردم، تا اينکه چند ماه پيش فکر کنم اواخر بهار بود يا اوايل تابستان پيش يکي از رفقا بوديم اين را گذاشت فيلمش را. کلي ذوق کردم عين يک بچه دو ساله. همانجور نشسته يک ترقص گردني هم ميکرديم به طور نامحسوس، آخه ميدوني که ما ترقص فرمودنمان هم مثل بقيه که نيست يک طور ويژه است و شب اعتباري ندارد چرا که چشم و چار آدم نميبينه ممکنه دست و پا به جايي گير کنه و تاپي آدم بخوره زمين چند تا مجروح بر جاي بگذاره ولي تو خيابون دست و پاي آدم بازتره و بعضي وقتها مخصوصا تو شبهاي زمستون يکهو که به سر ملت دو سه تخته کم ميزنه به سر ما هم ميزنه به قول خاله سوسکه تا چشم حسود بترکه! خلاصه فيلم را که ميديدم کلي ذوق کردم، از کلمات قصاري که آنجا به کار بردم اين بود که "اگه بهشتي باشه که هي ميگن، آنجايي که سيما بينا ميخونه بهشته" که مورد تاييد ملت موسيقي دوست واقع شد. خلاصه قرار بود اين فيلم را بهم بده که آن هم رفت از اين شهر و حامد موند و حوض دوباره خالياش. خلاصه قول داده که برايم بياره ولي ميدونم او هم برنامههاش مثل برنامههاي خودم بيست ساله و سي ساله است. تازه دو سه سال پيش هم يکي قول داده بود mp3 کامل آهنگهايش را برايم بياره که او هم تو زرد از کار دراومد.
يک موقعي امکانات کمتر از حالا بود، اما حالا که بيشتر شده هم چرا نميدونم هر چه به درد بخور است نيست. موسيقي که اسمش را نميشه گذاشت بايد گفت اصوات درپيتي فراوان نمي فهمم يک عده چطوري اينها را گوش ميدهند يک خورده حس زيبايي شناسانه ندارند؟ فيلم مزخرف ناف به پايين فراوان ولي يک فيلم به درد بخور يا موسيقي به درد بخور هنوز به طور ما نميخوره، مثلا فيلم دلشدگان علي حاتمي را سالهاست دلم ميخواد ببينم، حالا يا سليقه ما مزخرفه يا سليقه بقيه. خلاصه ما نفهميديم يک عده چرا با موسيقي بدند؟ زندگي بدون موسيقي معنا هم داره؟ يعني ميشه اخلاق و فرهنگ ما ايرانيها يک روزي خوب بشه، يک روزي که ديگه هنرمندان و اهل فرهنگ را چوب نزنيم؟
جمعه، آذر ۱۷، ۱۳۸۵
سيما بينا در بهشت!
نوشته شده توسط: حامد متقي در ساعت ۵:۰۴ بعدازظهر
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|